تخم کشیدن. خصی کردن اسب و خروس و قوچ و جز آن را تا گشنی کردن نتواند. بیرون کردن بیضۀ خروس و قوچ و امثال آن تا فربهی گیرد. - امثال: ملانصرالدین است صد دینار می گیرد سگ اخته می کند، یک عباسی می دهد حمام می رود، مزداو کم از خرج آن عمل است. و رجوع به یک روز حلاجی میکند... در امثال و حکم شود. ، گرفتن سخن را و بیاد داشتن، ربودن یکی را پس از دیگری. ربودن گرگ یک یک گوسپند را بحیله: الذئب یختات الشاه بعدالشاه، قطع طریق کردن در سرّ به شب. (منتهی الارب). راه بریدن. طی مسافت کردن: انّهم یختاتون اللیل، شب راه می برند
تخم کشیدن. خصی کردن اسب و خروس و قوچ و جز آن را تا گشنی کردن نتواند. بیرون کردن بیضۀ خروس و قوچ و امثال آن تا فربهی گیرد. - امثال: ملانصرالدین است صد دینار می گیرد سگ اخته می کند، یک عباسی می دهد حمام می رود، مزداو کم از خرج آن عمل است. و رجوع به یک روز حلاجی میکند... در امثال و حکم شود. ، گرفتن سخن را و بیاد داشتن، ربودن یکی را پس از دیگری. ربودن گرگ یک یک گوسپند را بحیله: الذئب یختات الشاه بعدالشاه، قطع طریق کردن در سرّ به شب. (منتهی الارب). راه بریدن. طی مسافت کردن: انّهم یختاتون اللیل، شب راه می برند
ساختن. آماده کردن: دستیار و ستور و کار سفر ساخته کرد هر چه نیکوتر. عنصری. و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ساخته کنند. (قصص الانبیاء جویری ص 219). و آن جادوان گفتند تا روز عید کارها ساخته کنید. (قصص الانبیاء جویری ص 102). کار لوزینۀ ما را بکرم ساخته کن که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی. سوزنی. سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم کار لوزینه کنی ساخته از بی سازی. سوزنی. جواب خدای را ساخته کن. (تذکره الاولیاء عطار)
ساختن. آماده کردن: دستیار و ستور و کار سفر ساخته کرد هر چه نیکوتر. عنصری. و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ساخته کنند. (قصص الانبیاء جویری ص 219). و آن جادوان گفتند تا روز عید کارها ساخته کنید. (قصص الانبیاء جویری ص 102). کار لوزینۀ ما را بکرم ساخته کن که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی. سوزنی. سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم کار لوزینه کنی ساخته از بی سازی. سوزنی. جواب خدای را ساخته کن. (تذکره الاولیاء عطار)
بند کردن دکان. (آنندراج). بستن دکان. - دکان خود را تخته کردن، از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - دکان کسی را تخته کردن، وی را بی اعتبار کردن. دعاوی علمی کسی را باطل ساختن. او را در انظار بی ارزش و نادرست نمودن
بند کردن دکان. (آنندراج). بستن دکان. - دکان خود را تخته کردن، از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - دکان کسی را تخته کردن، وی را بی اعتبار کردن. دعاوی علمی کسی را باطل ساختن. او را در انظار بی ارزش و نادرست نمودن